خلاصه قسمت
سنم در یک رستوران کارپیدا میکند اما اهیل از غذایی که سنم درست کرده شکایت میکند و صاحب مغازه سنم را اخراج میکند.سنم در راه نامزدش که باهاش ازدواج نکرد و پول هایش را دزدید میبیند و با یک ماشین تعقیبش میکند بعد به خانه قبلی اشان که تنویر صاحب خانه است وارد میشود اما انور انجا نبود سرخدمتکار میاید میگوید زود مهمان ها رسیدن سنم میگه چی؟میگه مگه تو خدمت کار جدید نیستی سنم چون راه دیگری برای پول در اوردن ندارد میگوید اره من هستم و بعد شروع به کار میکند اما سنم زمانی که وارد ان خانه شد یاد بچه گی اش افتاد و همه جارو هم بلد بود.سنم میفهمد که کسی که رستورانش را اتش زد و سنم هم ماشین اش را اتش زد در این خانه است.و تصمیم میگیره رو صورتش روسری ببندد تا اورا نشناسندπΠ
برو ادامه مطلب